افترافکتس (نرم افزاری که باهاش ویدئو کار میکنم) دوباره هنگ کرد پس فکر کردم چه بهتره که یکم بنویسم!


خب شب گذشته یکی از محدود شبای ورزشکاری تو کل این تابستونم بود ، آره حدستون درسته زیاد ورزشکار نیستم D:

حوالی ساعت ده داداشم صدام زد که بیا چهار نفره پینگ پنگ بزنیم رفیقمم هست ( دوباره این میز لنتی رو تو حیاط پهن کرده بود :/ )

راستش زیاد مایل نبودم برم

بهش گفتم : چند دیقه دیگه میام ...

- باش پس ما یِ ستِ یازده تایی میزنیم تا بیای

جوابی ندادم

+ ده دیقه بعد دوباره اومد

- پَ بیا!!

لپ تاپو بستم و رفتم و هر چی بازی کردم باختم :))

نیم ساعتی بازی کردیم که رفیقم "علی" زنگ زد (البته من زنگ زدم)

- بریم در سطح شهر یه تابی بخوریم

دو بار تاکید کرد که پیاده برم

منم را افتادم و نزدیک به دو ساعت راه رفتیم و راجع به زمین و زمان حرف زدیم ، تازه یه رفیقِ باحال و بی مزه هم باهامون بود که چنان جُک های بی مزه ای میگفت که من و علی برا اینکه ضایع نشه عین چیی(نگم بهتره :| ) تو جاده میخندیدیم

راستش این بیخیال بودن و با رفقا گشتن و خیلی حال میکنم باهاش و اگه بهم پول بدن که برم با رفقام یه چرخی بزنم یا اینکه بهم پول بدن بگن برو آیفون ایکس بخر با اولیش بیشتر حال میکنم

الان که رسیدم خونه حسابی خسته ام اما باید این تیزر رو دیگه امشب تموم کنم



پ.ن: این چراغ قوه شارژیا عجب چیزین لامصبا :)